ستاره شماری – مازیار مهدوی فر

دیشب به تو گفتم بیا ستاره ها را شماره کنیم

گفتی شروع کن

ولی خطا نکنی!

گفتم چرا خطا؟

بیا، یک، دو، سه، چهار

گفتی: نگفتم؟ همیشه حساب ستاره شماریت اشتباست

این ها که چشم تو می شمرد هواپیماست!

تو -مازیار مهدوی فر

او روز که بمام

تو ایسابی

او روز که بوشوم

تو ایسابی

او روز که وگردم…

خنده – مازیار مهدوی فر

تی ورجه نیشته بوم

تو هی حرف بزی

مو نفهمسم چی گونی

تو هی داد بزی

مو نفهمسم چره

آخر سری

خنده بودی

منم بزم زیر خنده

چرا – مازیار مهدوی فر

ما هر دممان را به چرا می گذرانیم

چرا نه؟

بودن و نبودمان به اما گذرانیم

چرا نه؟

عمری به چرا؟ کی؟ به چه علت گذرانیم

هی باید و ای کاش و اگر بود پزانیم

آن قدر دراین دشت سوالات بمانیم

کاخر رمه ی عمر ازین گله رمانیم.

همیشه – مازیار مهدوی فر

همیشه مثل همیشه است
تکرار دیروز
اما امید به فردایی
که قطعا
همانند دیروز است.

یک آن – مازیار مهدوی فر

میان گرسنه و سیر چقدر فاصله است  ؟

یک نان

و فاصله میان ابر و قوس قزح؟

باران

میان بودن و نبودن چقدر؟

یک آن

کوتاه – مازیار مهدوی فر

آهوی تنها

شیر گرسنه

تنازع بقا…

چشم – مازیار مهدوی فر

اشک دردانه چشم است

و در فراق اوست

که چشم می گرید.

محال – مازیار مهدوی فر

داشتم به این محال

می اندیشیدم

که آیا می شود

با یک پیاله آب

فقط یک پیاله آب

یک عمر زنده ماند؟

ناگاه

چشمم

به ماهی قرمز

توی پیاله

خیره ماند.

اشک – مازیار مهدوی فر

اشک هایم را

بدرقه راهت کردم

مبادا بروی

و باز نگردی…