شعر و صدای احمد شاملو

 برف نو، برف نو، سلام، سلام

 بنشین، خوش نشسته ای بر بام

 پاکی آوردی – ای امید سپید
همه آلوده گی ست این ایام

 راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام

اشک واری ست می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام

 شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش هم رنگ می زند رسام

از این‌جا دانلود کنید

شعری از احمد شاملو

  با چشم‌ها
  ز حیرت این صبح نابه‌جای

  خشکیده بر دریچه‌ی خورشید  چارتاق
  بر تارک سپیده‌ی این روز  پابه ‌زای،
  دستان بسته‌ام را
  آزاد کردم از
  زنجیرهای خواب.

فریاد برکشیدم:

اینک
چراغ معجزه
مردم

تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
درچشم‌های کوردلی‌تان
سویی به جای اگر
مانده‌ست آن‌قدر، بیشتر

گالری